سلام
خاطره ای از ماه محرم در دهات
شبی در مسجد{که فرسوده و چوبی بود} و تقریبا همه اهالی دهات جمع بودن و غرق عزاداری..که ناگهان لوله بخاری افتاد و صدایی از سمت خانوم ها اومد که{وای مسجد اوشدی}..وهمه با عجله چه مرد و زن به سمت در خروجی هجوم بردن..و همه اهالی در بیرون از مسجد منتظر..با اون همهمه ای که ایجاد شده بود منتظر اتفاقی بودن که..هیچ اتفاقی نه افتاد{البته خوشبختانه}.....قابل ذکر است که در اون موقع جمیعت دهات زیاد بود و شاید یکی از مسایلی که باعث شد مسجد جدید بسازن هم همین بود..کمی وکاستی هاشو ببخشید..تا خاطره ای بعد بدرود